نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: چطوری احیا کنم

10459
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2020
    شماره عضویت
    46013
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    چطوری احیا کنم

    من سن ام بالاست ۴۶ ساله ام بچه هام نوجوان هستند شوهرم با من از اول مثه زیر دست رفتار کرده سطح خودش و خونواده اش بالاتر بوده منو اذیت کردن بهم خیلی ظلم کردن همیشه تنهایی و محرومیت و تحقیر از طرفشون دیدم خیلی بریده بودم از همون روز اول بریدم ولی هی به زور ادامه دادم الان دیگه با هیچ کدومشون به اون صورت رفت و آمدی نمی کنم و به اجبار گزینه ی تنهایی رو انتخاب کردم خونواده ی خودم هم منو بی پنااه گذاشتن گفتن بساز من خسته شدم افسردگی گرفتم بچه هام تنهان کسی رو ندارن نه فامیل شوهرم رو نه فامیل خودم رو دلم براشون می سوزه من و بچه هامو مثه جذامی ها اونقدر قرنطینه کردن که دیگه کنار اومدیم و عملن همون یه گزینه ی پیش رو رو انتخاب کردیم یعنی تنهایی شوهرم و خونواده اش همیشه سر من منت دارند که من رو گرفتن چون من قبل این ماجرای ازدواج م خیلی شرایط وخیمی داشتم من به شوهرم ابراز علاقه کردم که اونم بدش نیومد ولی اون قدر ساده بودم که اصرار کنه ی ازدواج شدم هم قشنگ بودم هم دختر متینی بودم خواستگار هم داشتم ولی همیشه دنبال مورد عالی بودم اینم از مورد عالی ِ من ! دیگه بریدم علاقه امو به شوهرم الان از دست دادم بعد از بیست سال عاشقانه خواستن اش و تحقیر شدن و بی محلی ها دیدن بریدم با یه ذره محبت فقط یه ذره محبت از بیرون از کسی خوشم اومد که هزار بار سطح اش پایین تر از شوهرم بود و کم کم بهش وابسته شدم نیاز من به خواسته شدن رو تامین می کرد محبت کلامی می کرد و اون یه شهر دور بود و معلوم نبود کیه چیه معتاده سالمه راست میگه دروغه حرفاش فقط با زبون منو طلسم کرد به شدت پشیمونم و هنوز می دونم آخرین راه آرامش نسبی من در زندگی شوهرمه از اون شخص هم خودمو جدا کردم ولی الان دیگه سرد شدم از شوهرم حسرت همون عشق یه طرفه رو می خورم کاش هنوز دوسش داشتم ولو اینکه شوهرم نمک نشناس بود نمی دونم چه کار کنم زندگیم و شوهرم داره از دستم میره کمکم کنید چه جوری دوباره محبت شوهرم رو توی قلبم احیا کنم ؟
    ویرایش توسط ilea : 10-30-2021 در ساعت 02:28 PM

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : چطوری احیا کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ilea نمایش پست ها
    من سن ام بالاست ۴۶ ساله ام بچه هام نوجوان هستند شوهرم با من از اول مثه زیر دست رفتار کرده سطح خودش و خونواده اش بالاتر بوده منو اذیت کردن بهم خیلی ظلم کردن همیشه تنهایی و محرومیت و تحقیر از طرفشون دیدم خیلی بریده بودم از همون روز اول بریدم ولی هی به زور ادامه دادم الان دیگه با هیچ کدومشون به اون صورت رفت و آمدی نمی کنم و به اجبار گزینه ی تنهایی رو انتخاب کردم خونواده ی خودم هم منو بی پنااه گذاشتن گفتن بساز من خسته شدم افسردگی گرفتم بچه هام تنهان کسی رو ندارن نه فامیل شوهرم رو نه فامیل خودم رو دلم براشون می سوزه من و بچه هامو مثه جذامی ها اونقدر قرنطینه کردن که دیگه کنار اومدیم و عملن همون یه گزینه ی پیش رو رو انتخاب کردیم یعنی تنهایی شوهرم و خونواده اش همیشه سر من منت دارند که من رو گرفتن چون من قبل این ماجرای ازدواج م خیلی شرایط وخیمی داشتم من به شوهرم ابراز علاقه کردم که اونم بدش نیومد ولی اون قدر ساده بودم که اصرار کنه ی ازدواج شدم هم قشنگ بودم هم دختر متینی بودم خواستگار هم داشتم ولی همیشه دنبال مورد عالی بودم اینم از مورد عالی ِ من ! دیگه بریدم علاقه امو به شوهرم الان از دست دادم بعد از بیست سال عاشقانه خواستن اش و تحقیر شدن و بی محلی ها دیدن بریدم با یه ذره محبت فقط یه ذره محبت از بیرون از کسی خوشم اومد که هزار بار سطح اش پایین تر از شوهرم بود و کم کم بهش وابسته شدم نیاز من به خواسته شدن رو تامین می کرد محبت کلامی می کرد و اون یه شهر دور بود و معلوم نبود کیه چیه معتاده سالمه راست میگه دروغه حرفاش فقط با زبون منو طلسم کرد به شدت پشیمونم و هنوز می دونم آخرین راه آرامش نسبی من در زندگی شوهرمه از اون شخص هم خودمو جدا کردم ولی الان دیگه سرد شدم از شوهرم حسرت همون عشق یه طرفه رو می خورم کاش هنوز دوسش داشتم ولو اینکه شوهرم نمک نشناس بود نمی دونم چه کار کنم زندگیم و شوهرم داره از دستم میره کمکم کنید چه جوری دوباره محبت شوهرم رو توی قلبم احیا کنم ؟

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوست عزیز

    میدونم در شرایط روحی نامناسبی هستین و ادامه دادن به این سبک در زندگی مشترک برای شما با فشارهای روحی زیادی همراهه
    اما باید توجه داشته باشین که در این مسیر هرگونه خیانت به هر دلیلی میتونه برای شما مشکلات بیشتری ایجاد کنه پس بهتره از وارد شدن به این مدل روابط خوداری کنین
    شما باید برای بهبود شرایط روحی خودتون اقدام کنید و در کنارش برای زندگی مشترک تون تصمیم گیری کنین چون ادامه دادن این شرایط هم میتونه برای خود شما و فرزنداتون مشکلات و شرایط روحی نامناسبی ایجاد کنه
    پیشنهاد میکنم در این مورد روابط بچه ها رو با خانواده پدری و خانواده خودتون قطع نکنین و نباید وارد مشکلات زندگی مشترک خودتون و همسرتون بشن
    چون فرزندان شما نوجوان هستند و این شرایط براشون فشارهای روحی و مشکلات بیشتری همراه میکنه .
    باید زمان مناسبی که فرزندان شما حضور ندارن در مورد احساسات خودتون بدون صحبتی در مورد فاصله اجتماعی و طبقاتی و یا خانواده همسرتون با خود همسرت صحبت کنی و سعی کنی که آنچه از نظر احساسی حس میکنی رو به ایشون منتقل کنی و در کنار این موراد شنونده صحبت های ایشون باشید و از ایشون سوال کنین که هدف و برنامش برای این مشکلات چیه و به عنوان همسر بارعایت احترام و بدون به دنبال مقصر بودن و یا سرزنش کردن خودتون یا ایشون در مورد توقعات صحب کنین .
    اینو بدونید در زندگی مشترک نیاز هست که هر دو فرد برای بهبود شرایط روحی یک دیگر و کیفیت زندگی مشترک تلاش کنن تا مشکلات موجود برطرف بشه
    پیشنهاد میکنم شما و همسرتون یک دوره زوج درمانی داشته باشین تا بتونید به نتیجه برسید . حتی در صورت مخالفت همسرتون برای همراه شدن برای مشاوره باید خودتون برای بهبود شرایط روحی تون اقدام کنین تا بتونید با بهبود شرایط روحی خودتون در مورد ادامه زندگی مشترک با این شرایط تصمیم گیری بهتر ، موثرتر داشته باشین

  3. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چطوری احیا کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ilea نمایش پست ها
    من سن ام بالاست ۴۶ ساله ام بچه هام نوجوان هستند شوهرم با من از اول مثه زیر دست رفتار کرده سطح خودش و خونواده اش بالاتر بوده منو اذیت کردن بهم خیلی ظلم کردن همیشه تنهایی و محرومیت و تحقیر از طرفشون دیدم خیلی بریده بودم از همون روز اول بریدم ولی هی به زور ادامه دادم الان دیگه با هیچ کدومشون به اون صورت رفت و آمدی نمی کنم و به اجبار گزینه ی تنهایی رو انتخاب کردم خونواده ی خودم هم منو بی پنااه گذاشتن گفتن بساز من خسته شدم افسردگی گرفتم بچه هام تنهان کسی رو ندارن نه فامیل شوهرم رو نه فامیل خودم رو دلم براشون می سوزه من و بچه هامو مثه جذامی ها اونقدر قرنطینه کردن که دیگه کنار اومدیم و عملن همون یه گزینه ی پیش رو رو انتخاب کردیم یعنی تنهایی شوهرم و خونواده اش همیشه سر من منت دارند که من رو گرفتن چون من قبل این ماجرای ازدواج م خیلی شرایط وخیمی داشتم من به شوهرم ابراز علاقه کردم که اونم بدش نیومد ولی اون قدر ساده بودم که اصرار کنه ی ازدواج شدم هم قشنگ بودم هم دختر متینی بودم خواستگار هم داشتم ولی همیشه دنبال مورد عالی بودم اینم از مورد عالی ِ من ! دیگه بریدم علاقه امو به شوهرم الان از دست دادم بعد از بیست سال عاشقانه خواستن اش و تحقیر شدن و بی محلی ها دیدن بریدم با یه ذره محبت فقط یه ذره محبت از بیرون از کسی خوشم اومد که هزار بار سطح اش پایین تر از شوهرم بود و کم کم بهش وابسته شدم نیاز من به خواسته شدن رو تامین می کرد محبت کلامی می کرد و اون یه شهر دور بود و معلوم نبود کیه چیه معتاده سالمه راست میگه دروغه حرفاش فقط با زبون منو طلسم کرد به شدت پشیمونم و هنوز می دونم آخرین راه آرامش نسبی من در زندگی شوهرمه از اون شخص هم خودمو جدا کردم ولی الان دیگه سرد شدم از شوهرم حسرت همون عشق یه طرفه رو می خورم کاش هنوز دوسش داشتم ولو اینکه شوهرم نمک نشناس بود نمی دونم چه کار کنم زندگیم و شوهرم داره از دستم میره کمکم کنید چه جوری دوباره محبت شوهرم رو توی قلبم احیا کنم ؟
    سلام عزیزم.

    شرایط ناراحت کنندتون قابل درکه، من به عنوان یک زن بهتون حق میدم.
    اما حالا که تصمیم گرفتین راه گریزی از این شرایط پیدا کنین به نظر من لازمه برگردین به پشت سرتون نگاه کنین و مسائلو آنالیز و ریشه یابی کنین .

    اول از همه تصمیم شما برای ازدواج با کسی که باهاش همسطح نبودین تصمیم درستی نبوده،
    اما به هر حال وقتی اتفاق افتاد شما باید طوری رفتار میکردین که عزت نفستون حفظ بشه و با توجه به تفاوتهایی که بوده احترامتون باقی بمونه.

    اما متاسفانه به کمتر بودنتون دامن زدین، و انقد خودتونو کم دیدین و باعث شدین کم ببیننتون تا اینکه الان گرفتار این شرایط نامساعد هستین.

    عزیزم من اصلا اصلا قصدم سرزنش شما نیست ، فقط میخوام نکاتی رو بگم که لازم بود این موارد رو یادآوری کنم.

    ببینین این مطلبی که میخوام بگم به طور کلی هستش و در مورد همه مردها نیست، اما در مورد بعضی آقایون وجود داره و با توجه به شرایطی که شما از زندگیتون گفتین برداشت من اینه که این موضوع در زندگی شما وجود داشته.
    در ازدواج موضوعی هست به اسم توهم لیاقت و توهم بی لیاقتی.
    توهم لیاقت وقتی ایجاد میشه که زن محبتهای خیلی افراطی و بیش از حد به شوهرش نشون میده،
    امتیاز دادن و توجهی که بیش از حد توقع و انتظار مرد هست.
    زن خیلی بیشتر از محبت و توجهی که خودش از مرد میگیره بهش محبت و توجه میده و دائم در حال امتیاز دادنه و اونو بالا و بالاتر میبره.
    و این باعث میشه مرد با خودش به این نتیجه برسه که من حتما چیزی دارم که لایق این حجم از توجه و محبتم، حتما چیزی دارم که همسرم حاضره تحت هر شرایطی به من محبت کنه.
    در این شرایط مرد احساس بزرگی میکنه و رفته رفته بیشتر و بیشتر میخواد و اینجاس که اگر کوچکترین اتفاقی بر خلاف میلش بیفته زن باید سراپا جوابگو باشه.
    این یعنی توهم لیاقت، مرد دچار توهم لیاقت میشه و در مقابل ، توهم بی لیاقتی میده به همسرش.

    توهم بی لیاقتی با سرکوفت زدن و ایجاد احساس خجالت در زن شروع میشه.
    هر حرفی هر رفتاری از سمت مرد که در زن احساس گناه و خجالت ایجاد کنه باعث توهم بی لیاقتی در زن میشه.
    بعد از احساس خجالت دادن، نوبت مقایسه س.
    مرد میره تو کار کنترل و مقایسه،
    مثلا اینکه خونواده فلانی اینطوره خونواده تو اینطور، فلانی اینجوریه تو اینجور و ...
    و بعد از این زن به حدی ضعیف و خورد و داغون میشه و در لاک خودش فرو میره که مرد هر جوری دلش میخواد و هر کاری دلش میخواد میکنه و همسرشو همه جور تحقیر میکنه و خار و خفیفش میکنه و خودشو دسته بالا میگیره.

    و حتی این رفتارای تحقیرآمیز رو میکشه به خونوادش و خونوادشم این جرات و فرصت رو پیدا میکنن که این رفتارها رو انجام بدن.

    عزت نفس شما رو از بین بردن، و معمولا اینجوریه مادری که عزت نفس پایین داشته باشه فرزندانش هم دچار این ویژگی میشن و احتمالش وجود داره که الان فرزندان شما این ویژگی رو داشته باشن.

    عزیزم در چنین شرایطی تنها چیزی که به شدت ضروریه بهش توجه کنین خودتون هستین،
    الان فقط باید روی خودتون کار کنین، با تغییر شما رفتارای همسرتونم تغییر میکنه و کم کم توجه و محبت ایشون رو میبینید و قلبتون آروم میگیره.
    علاوه بر اینکه این تغییرات قطعا روی فرزندانتون هم تاثیر مثبت میزاره.

    بهترین کارو کردین که به رابطه با اون آقا خاتمه دادین، چون چنین رابطه ای شما رو از همسرتون دور و دورتر میکنه و زندگی رو بر شما تلختر و مشکلات رو لاینحل تر.

    سبک زندگیتونو تغییر بدین، خودتونو دوس داشته باشین.

    ورزش کنین،باشگاه برین، کتاب بخونین، با دوستاتون رفت و آمد کنین، موزیک گوش بدین، آرایش کنین، خونتونو اونجوری که روحیه تونو مثبت کنه تغییر بدین، با بچه هاتون حسابی خوش بگذرونین، شاد باشین.
    لباسهای قدیمیتونو بندازین دور و لباسای شاد و جدید بخرین.
    توجهتون فقط و فقط به خودتون باشه و هر کاری کنید برای بهتر شدن حالتون.

    کانالها و پیج هایی که مطالب مثبت و انگیزشی دارن دنبال کنید.
    مطالب مربوط به عزت نفس رو مطالعه کنید.

    و در این مسیر قاطعانه با رفتارها و حرفای ناراحت کننده همسرتون و بقیه برخورد کنید، البته بدون بی احترامی و عصبانیت و داد و فریاد.
    آروم باشین اما جدی و قاطع باشین.
    دیگه اجازه ندین تحقیرتون کنن و از موضع خودتون کوتاه نیاین.

    در واقع هدف شما خودتون هستین، اما باعث تغییر و کنجکاوی و توجه همسرتون هم میشین.
    در واقع با یه تیر دو هدف.

    و کم کم دل شما هم آروم میگیره و محبت ایشون در قلبتون جا میگیره ان شاءالله.

    اما لازمه ش اینه که صبور باشین و دست از تلاش برندارین.

    موفق باشین.

  5. 2 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2020
    شماره عضویت
    46013
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چطوری احیا کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saltanat نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوست عزیز

    میدونم در شرایط روحی نامناسبی هستین و ادامه دادن به این سبک در زندگی مشترک برای شما با فشارهای روحی زیادی همراهه
    اما باید توجه داشته باشین که در این مسیر هرگونه خیانت به هر دلیلی میتونه برای شما مشکلات بیشتری ایجاد کنه پس بهتره از وارد شدن به این مدل روابط خوداری کنین
    شما باید برای بهبود شرایط روحی خودتون اقدام کنید و در کنارش برای زندگی مشترک تون تصمیم گیری کنین چون ادامه دادن این شرایط هم میتونه برای خود شما و فرزنداتون مشکلات و شرایط روحی نامناسبی ایجاد کنه
    پیشنهاد میکنم در این مورد روابط بچه ها رو با خانواده پدری و خانواده خودتون قطع نکنین و نباید وارد مشکلات زندگی مشترک خودتون و همسرتون بشن
    چون فرزندان شما نوجوان هستند و این شرایط براشون فشارهای روحی و مشکلات بیشتری همراه میکنه .
    باید زمان مناسبی که فرزندان شما حضور ندارن در مورد احساسات خودتون بدون صحبتی در مورد فاصله اجتماعی و طبقاتی و یا خانواده همسرتون با خود همسرت صحبت کنی و سعی کنی که آنچه از نظر احساسی حس میکنی رو به ایشون منتقل کنی و در کنار این موراد شنونده صحبت های ایشون باشید و از ایشون سوال کنین که هدف و برنامش برای این مشکلات چیه و به عنوان همسر بارعایت احترام و بدون به دنبال مقصر بودن و یا سرزنش کردن خودتون یا ایشون در مورد توقعات صحب کنین .
    اینو بدونید در زندگی مشترک نیاز هست که هر دو فرد برای بهبود شرایط روحی یک دیگر و کیفیت زندگی مشترک تلاش کنن تا مشکلات موجود برطرف بشه
    پیشنهاد میکنم شما و همسرتون یک دوره زوج درمانی داشته باشین تا بتونید به نتیجه برسید . حتی در صورت مخالفت همسرتون برای همراه شدن برای مشاوره باید خودتون برای بهبود شرایط روحی تون اقدام کنین تا بتونید با بهبود شرایط روحی خودتون در مورد ادامه زندگی مشترک با این شرایط تصمیم گیری بهتر ، موثرتر داشته باشین
    ممنونم عزیزم

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2020
    شماره عضویت
    46013
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چطوری احیا کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام عزیزم.

    شرایط ناراحت کنندتون قابل درکه، من به عنوان یک زن بهتون حق میدم.
    اما حالا که تصمیم گرفتین راه گریزی از این شرایط پیدا کنین به نظر من لازمه برگردین به پشت سرتون نگاه کنین و مسائلو آنالیز و ریشه یابی کنین .

    اول از همه تصمیم شما برای ازدواج با کسی که باهاش همسطح نبودین تصمیم درستی نبوده،
    اما به هر حال وقتی اتفاق افتاد شما باید طوری رفتار میکردین که عزت نفستون حفظ بشه و با توجه به تفاوتهایی که بوده احترامتون باقی بمونه.

    اما متاسفانه به کمتر بودنتون دامن زدین، و انقد خودتونو کم دیدین و باعث شدین کم ببیننتون تا اینکه الان گرفتار این شرایط نامساعد هستین.

    عزیزم من اصلا اصلا قصدم سرزنش شما نیست ، فقط میخوام نکاتی رو بگم که لازم بود این موارد رو یادآوری کنم.

    ببینین این مطلبی که میخوام بگم به طور کلی هستش و در مورد همه مردها نیست، اما در مورد بعضی آقایون وجود داره و با توجه به شرایطی که شما از زندگیتون گفتین برداشت من اینه که این موضوع در زندگی شما وجود داشته.
    در ازدواج موضوعی هست به اسم توهم لیاقت و توهم بی لیاقتی.
    توهم لیاقت وقتی ایجاد میشه که زن محبتهای خیلی افراطی و بیش از حد به شوهرش نشون میده،
    امتیاز دادن و توجهی که بیش از حد توقع و انتظار مرد هست.
    زن خیلی بیشتر از محبت و توجهی که خودش از مرد میگیره بهش محبت و توجه میده و دائم در حال امتیاز دادنه و اونو بالا و بالاتر میبره.
    و این باعث میشه مرد با خودش به این نتیجه برسه که من حتما چیزی دارم که لایق این حجم از توجه و محبتم، حتما چیزی دارم که همسرم حاضره تحت هر شرایطی به من محبت کنه.
    در این شرایط مرد احساس بزرگی میکنه و رفته رفته بیشتر و بیشتر میخواد و اینجاس که اگر کوچکترین اتفاقی بر خلاف میلش بیفته زن باید سراپا جوابگو باشه.
    این یعنی توهم لیاقت، مرد دچار توهم لیاقت میشه و در مقابل ، توهم بی لیاقتی میده به همسرش.

    توهم بی لیاقتی با سرکوفت زدن و ایجاد احساس خجالت در زن شروع میشه.
    هر حرفی هر رفتاری از سمت مرد که در زن احساس گناه و خجالت ایجاد کنه باعث توهم بی لیاقتی در زن میشه.
    بعد از احساس خجالت دادن، نوبت مقایسه س.
    مرد میره تو کار کنترل و مقایسه،
    مثلا اینکه خونواده فلانی اینطوره خونواده تو اینطور، فلانی اینجوریه تو اینجور و ...
    و بعد از این زن به حدی ضعیف و خورد و داغون میشه و در لاک خودش فرو میره که مرد هر جوری دلش میخواد و هر کاری دلش میخواد میکنه و همسرشو همه جور تحقیر میکنه و خار و خفیفش میکنه و خودشو دسته بالا میگیره.

    و حتی این رفتارای تحقیرآمیز رو میکشه به خونوادش و خونوادشم این جرات و فرصت رو پیدا میکنن که این رفتارها رو انجام بدن.

    عزت نفس شما رو از بین بردن، و معمولا اینجوریه مادری که عزت نفس پایین داشته باشه فرزندانش هم دچار این ویژگی میشن و احتمالش وجود داره که الان فرزندان شما این ویژگی رو داشته باشن.

    عزیزم در چنین شرایطی تنها چیزی که به شدت ضروریه بهش توجه کنین خودتون هستین،
    الان فقط باید روی خودتون کار کنین، با تغییر شما رفتارای همسرتونم تغییر میکنه و کم کم توجه و محبت ایشون رو میبینید و قلبتون آروم میگیره.
    علاوه بر اینکه این تغییرات قطعا روی فرزندانتون هم تاثیر مثبت میزاره.

    بهترین کارو کردین که به رابطه با اون آقا خاتمه دادین، چون چنین رابطه ای شما رو از همسرتون دور و دورتر میکنه و زندگی رو بر شما تلختر و مشکلات رو لاینحل تر.

    سبک زندگیتونو تغییر بدین، خودتونو دوس داشته باشین.

    ورزش کنین،باشگاه برین، کتاب بخونین، با دوستاتون رفت و آمد کنین، موزیک گوش بدین، آرایش کنین، خونتونو اونجوری که روحیه تونو مثبت کنه تغییر بدین، با بچه هاتون حسابی خوش بگذرونین، شاد باشین.
    لباسهای قدیمیتونو بندازین دور و لباسای شاد و جدید بخرین.
    توجهتون فقط و فقط به خودتون باشه و هر کاری کنید برای بهتر شدن حالتون.

    کانالها و پیج هایی که مطالب مثبت و انگیزشی دارن دنبال کنید.
    مطالب مربوط به عزت نفس رو مطالعه کنید.

    و در این مسیر قاطعانه با رفتارها و حرفای ناراحت کننده همسرتون و بقیه برخورد کنید، البته بدون بی احترامی و عصبانیت و داد و فریاد.
    آروم باشین اما جدی و قاطع باشین.
    دیگه اجازه ندین تحقیرتون کنن و از موضع خودتون کوتاه نیاین.

    در واقع هدف شما خودتون هستین، اما باعث تغییر و کنجکاوی و توجه همسرتون هم میشین.
    در واقع با یه تیر دو هدف.

    و کم کم دل شما هم آروم میگیره و محبت ایشون در قلبتون جا میگیره ان شاءالله.

    اما لازمه ش اینه که صبور باشین و دست از تلاش برندارین.

    موفق باشین.
    ممنونم عزیزم
    ویرایش توسط ilea : 10-30-2021 در ساعت 02:30 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، از، به، رو،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد